آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!
آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!

والیبال ایران یه چیز دیگه ست


آقا تبریک

تبریک به تو

تبریک به خودم

تبریک به کوااااچ

تبریک به همههههه



حرکت آخری واقعا عالی بود.


غیرت مسئولین که هیچ، غیرت همه مان خشک شده است

من باب این خبر و این خبر (کلیک کن) : 


و ما باز هم بخاطر ترس از آبروی نداشته مان سکوووووووووووووووووووووت خواهیم کرد. تا کثافت همه ی جهان رو بگیره.


پ.ن : یک سری به آمار تجاوز در ایران بزنید که تقریبا همه شان (اغلب کثیرشان) بدون شکایت بوده و مجرم راست راست راه می رود . و می رود به ده تا دیگر تجاوز می کند. که قربانیان این ها اغلب زیر بیست سال و کودک بوده است. و ما باز هم سکوت می کنیم. اگر برای خودمان اتفاق می افتاد آنوقت می فهمیدیم می تواند کل زندگی طرف را نابود کند و روز خوش را از او بگیرد. ما یاد نگرفته ایم با کفش های دیگران راه برویم تا  بفهمیم چقدر سخت می تواند باشد.


پ.ن : تازه گذاشتم یه روز عصبانیتم بخوابه. اما باز هم ناراحت و عصبیم. این اتفاق مال 26 خرداده....


می خواهی در اتاقم بخوابی؟!؟!


این یک امتیاز منفی ست. من چند ساله هیچ جوری نمی توانم اتاقم را با هیچ کسی شریک شوم. نمی توانم یعنی این که حس امنیتم را با تقسیم اتاقم از دست میدهم. هر چقدر هم طرف برایم عزیز باشد. شاید شبی توی اتاقم نخوابم اما حاضر نمی شوم آن را به احد الناسی برای یک شب قرض دهم. فقط مهمان یکی ، دو روزه را کمی می توانم تحمل کنم.

حالا هم که امشب این دوتا وروجک مهمان اتاقم شدند، با این همه علاقه حس می کنم کسی یک چیزی را از من دزدیده است. 

قسمت بد ماجرا همین احساس نا امنی ست که دارم.


+عنوانم هم واکنش منه:)

بالاخره یه چیز خوب ساختن


باید همین جا بگم که خندوانه اغلب من رو به زندگی خوش بین می کنه.




پ.ن : اگه مثل من خوش خنده باشین حتما از خندوانه لذت می برین.


اگه تلگرام استیکر نمی گذاشت چقدر از پیشرفت، ما عقب می افتادیم


باید بگویم که بازی والیبال یکی از پر هیجان ترین بازی هاست وتیم ملی والیبال ایران یکی از پرهیجان ترین و عالی ترین تیم هاست بر عکس فوتبال ایران که بخاری ازش بلند نمی شود و جای خودش را می دهد به بارسلونا و رئال مادرید. از این رو برد سه به هیچ امروز را به همه تبریک می گویم تا باشد که یکشنبه هم به همین منوال ببریمشان و مشت قهرمانی را تا حدی به آسمان بلند کنیم. بعله! باید گویم که ست دوم بسی نفس گیر بود و از شدت جیغ و داد و هیجان ما هر چه سر سفره افطار میل نموده بودیم را هضم کرده و بخاطر همین بعد از بازی ما داد و فغان گرسنگی سر داده بوده ایم.


جا داره اینجا از دوستانی که در حین بازی با شعر ها و جوک هایی که می ساختن و ما را همراهی می کردن بسی تشکر کنم و برای ساختن استیکر ها هم همچنین. واقعا خسته نباشید که ساعت هفت شب برای ماه عسل به سختی و مرارت شدید جوک می سازید و بعد ساعت نه هم مجبور می شوید برای والیبال این کار طاقت فرسا را تکرار کنید. واقعا که کار سخت و پیچیده و مهم و خطیری را در دست دارید . فقط باید متذکر بشوم که این استیکر احسان علیخانی یه کم زیاد طول نکشیده است؟! آن هم زودتر محبت کنید ما واقعا شرمنده ی گل رویتان می شویم.

فرض کن بتونی رو موهات بشینی. خی لی شگفت انگیزه



Illustrator : by magggestic


به من گفت : چه موهای قشنگی داری. می توونی روش بشینی؟!

گفتم : بله، اگر بخواهم.



_با کفش های دیگران راه برو_


من باب پست قبل


من مال گروهی که توش فحش مزخرف بدن و به اینجور جوکای خاله زنکی بخندن نیستم. غیبت از دم تا دمشون رو بکنن نیستم. نمیگم اصلا غیبت نمی کنم اما حداقل اگه یه غیبت بکنم غیبتی می کنم که به مجازاتی که قراره خدا برام بذاره بیارزه ، حداقل خنک شم، اروم شم. بعد نه غیبتی که کلی فحش توشه و کنارشم کلی تهمت که مثلا چی. بچه ها بیاین بخندیم.

من ادم اینجور چیزا نیستم.

پاستوریزه شاید نباشم اما اینجوری بودن رو نمی توونم یاد بگیرم.

من مال این گروه نیستم.

پس:

لفت د گروپ....


یه جای کار....

امروز از صبح یکی از بچه های قدیمی توی تلگرام یه گروه درست کرده که همه ی دختر های قدیمی رو دور خودش جمع کرده. کسایی که قیافه شون هم از ذهنم پاک شده و باید یه هفته تمام فکر کنم که مهسا کدوم یکی از اون دخترا بود که انقدر هم خوب منو میشناسه و من حتا نمی دونم کیه. فقط می دونم رشته اش اونموقع ریاضی بود. از اون جایی که تجربی و ریاضی ها خی لی باهم قاطی بودند ، همه هم رو میشناختن. 

دبیرستان دوره ی خوبی بود. الان به این فکر می کنم که من وقتی مستر زمانی استادمون بود عاشق عربی شدم و دلم خواست مترجمی عربی بخوونمو از اونجا هم برم ادبیات عرب بخوونم. یادم میاد استاد از یوسفی تعریف می کرد و می گفت باید توی عربی اونو الگوی خودمون قرار بدیم و هر مشکلی داریم باید از اون بپرسیم. نمی دونم چرا اما خیلی بهم برخورد. چون ادعا عشق عربی داشتم. خودم و به تنهایی کشتم تا توی کنکور عربیمو بیشتر از همه بزنم. با اینکه درس تخصصی نبود. که تونستم بزنم.

القصه یه گروه تشکیل دادن که ادمو پرت می کنه توی خاطراتی که سالیان ساله ازشون دور شده و حتا سعی نکردی به یادشون بیاری....

همه هم دماغ هشون عمل کرده و فقط میشه از روی اسماشون فهمید کی به کین یا نهایتا با دادن نشونی یادت بیفته اینا کین. عوض شدن. یجور دیگه شدن. 

توی این گروه بودن حس دبیرستان رو بهم برگردونده.... همونجوری شر و شیطون و کله خر.

پس چرا من انقدر عوض شدم؟!؟!

در کنار شیطون بودنم محتاط شدم.

عربی به همین اندازه دقیق، به همین اندازه شیرینه

در جوشن کبیر یه عبارت هست که میگیم " یا کٓریمٓ الصَّفْح " معناش خیلی جالبه :


 یه وقتی یه کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یه جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته یه جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره. ولی یه وقتی یه کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی. اصلا هم به روت نمیاره. به این نوع بخشش میگن صَفح.

تفاوت هست بین عفو ، صفح و غفران.


و خدای ما اینگونست..

" یا کٓریمٓ الصَّفْح "