آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!
آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!

مهربانی به روند درمان بیمار کمک می کنه، باور کنید.

رفتم توی اتاقش روی صندلی جلوش نشستم. داشت کبدم را چک می کرد که شروع کردم به گفتن. از این که دو هفته است قلب درد امونم را بریده و شب خسته که می روم توی رخت خواب باید خودم را بکشم تا بعد نماز صبح خوابم ببرد و این جوری از همه ی زندگیم افتادم. تازه همه اش خوابم هم می آید. از سوزش قلبم همش مچاله می شوم توی خودم. از این که از شدت قلب درد به بی قراری و کلافگی می رسم و دلم می خواهد گریه کنم. از اینکه هیچ کس نمی فهمد قلب درد چقدر می تواند جون یک آدم را بگیرد، آن هم مخصوصا وقتی دست چپت را از کار می اندازد و به معده ات می زند و پشتت را می سوزاند، حالت تهوع می آورد و سرگیجه را می اندازد به جانت.

قیافه اش ناراحت شد و گفت چرا تو باز برگشتی به جای اولت؟!

یک نگاه به عکسی که تازه به بالای سرش زده بود کردم و گفتم : من که اولش این طوری نبودم انقدر. تقریبا خی لی ساله اینطوری نیستم.

ناراحت تر میشود. به عکس بالای سرش نگاه می کنم و یک نگاه به خودش، پیر شده است اما از جذابیت و نمکش کم نشده است. در هر دو چهره مهربانی و دلسوزی موج می زند. به این فکر می کنم اگر مهربان نبود، اگر وقتی از دردم حرف می زدم می گفت لازم نیست همه اش را بگی فهمیدم. اگر نمی گذاشت به صورت درد و دل از دردم بگویم. اگر انقدر خوب درک نمی کرد که چقدر از دردش اذیت می شوم ، هیچ وقت به عنوان دکتر قبولش نمی کردم. مثل سال های قبل حاضر می شدم درد بکشم اما دکتر نروم. 

فقط نمی دانم این قلب چش شده است که انقدر بی قراری می کند.




پ.ن : من به عنوان، اعتقاد راسخ دارم.


پ.ن : من حالم خوبه. نترسین. :)


شمعدونی یا علف هرز



هر چی فکر می کنم چرا سروش صحت که این همه دوستش دارم و بنظرم نباید توی کارنامه ی سینمایی اش بی گدار به آب بزند چرا نشسته است و یک سریالی ساخته ، آن هم با بازیگر های نسبتا خوب که مردم را با بی ادبی و بد آموزی و لودگی و جبغ و ویغ بخنداند. که توی فیلمش زن مدام قهر کند. آن وقت قرار است این فیلم آمار طلاق را پایین بیاورد؟!  که توی فیلمش زن به مردش زور بگوید و هی او را جلوی همه، حتا بچه هایش کوچک کند. آن وقت قرار است این فیلم آمار طلاق را پایین بیاورد؟! مردی که مدام توسط زنش و بچه هایش و خانواده ی زنش کوچک بشود. بچه هایی که همه کار می کنند و احترامی هم برای پدر و مادراشان قائل نمی شوند. و نشون دادن یک پسر بی مسئولیت بنام سعید. قرار است یک رابطه ی خوب و درست را به مردم آموزش دهد. 

خب مسلم است که فیلم نمی سازیم که فقط فیلم ساخته باشیم و وقت ملت را پر کنیم، هدف مهم تر ساختن سریال و فیلم هایی ست که یک چیز خوبی را به مردم بدهد. یک چیز مثبت. درست و حسابی. که نقص ها و اشتباه های مردم را درست کند.

هرچی نشستم و فکر کردم که از سر و تهِ این فیلم چه نکته ی طلایی هم نه، نقره ای، برنزی چیزی داشت که بشود بهش بالید. فقط به یک نکته رسیدم، آن هم این که هوشنگ توی این فیلم مهربان بود و با گذشت که بخاطر داشتن همچین صفت هایی مدام همه تحقیرش می کردند. پس نکته ی برنز هم با تحقیر ها پرید.

از خودم ناراضی هم که نشستم و چند قسمت ازش را دیدم و از سروش صحت که برام عزیزه، بیشتر! که چرا فکر کرده صرف خنداندن ما می تواند هر بد آموزی و چرتی را هر شب به خورد ملت بدهد و از خودش راضی باشد؟!



+اگر شما نکته ی خوبی دیدین به ما هم بگین.


نکته ی خوبش فقط آهنگ تیتراژ آخرشه و بس


پ.ن :  بعد اونوقت هی راه به راه به در حاشیه گیر میدادن. اما این به این چرتی اعتراضی نبود یا وارد نبود.


پ.ن : البته این نظر منه و می تونه اشتباه باشه چون من متخصص نیستم اما خب عقل دارم.


دعا لطفا


یه کم برام دعا کنیدمحتاجم



عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد.


_هوشنگ ابتهاج_

هوم؟!


دو روزه مدام دارم به این فکر میکنم دل بستگی بدتره یا وابستگی؟!؟

نتیجه هام ضد و نقیضه....


غر بزن

این که می گویند حرف ها و جملات منفی را بازگو نکنید ، اثرش مخرب است؛ طبق علم درست است. اما این باعث نمی باشد نظریه ی غز زدن در مواقع لزوم به شما کمک می کند تخلیه روانی شوید را زیر سوال ببرد. درست است که همه ی غر ها به نوعی انرژی منفی حساب می شوند. اما غر نزدن وقتی که به اینجات ( جایی نزدیک ببینی ، بین لب و بینی ) می رسد می تواند بهترین درمان برای بیمار باشد. 

و کاری که این درمان را پیش می برد و باعث می شود دوره ی درمان زودتر به پایان برسد، اطرافیان هستند که می توانند با تحمل کردنِ دقیق آن ها این قائله را زودتر خاتمه ببخشند. و از گفتن جملاتی مانند چقدر غز می زنی، انقدر غر نزدن، شدی کنیز کفگیر خورده (که حتما هم خورده) ، صبور باش، ذکر خدا رو بگو، انقدر از جملات منفی استفاده نکن و.... جدا خودداری فرمایند که این جملات نه تنها این سیر تکاملی درمان را خاتمه نمی بخشد بلکه باعث می شود این بیماری تشدید شده و تعداد غر ها بیشتر شود و یا فرد سرکوب شده و به فردی درون ریز تبدیل شود.



پ.ن : یه وقت ها باید یه کم غر زد. یه وقتا فقط ها. اونجا که دیگه خی لی فشاره ....

:)

کنار مادر آمد، اما او هنوز گریه می کرد و این چیزی نبود که من انتظارش را داشتم. اندوه به جای شادی.



_با کفش های دیگران راه برو_



کراسو، ژان کراسو


ژان رو که یادتون هست؟! عجیب به علم و دانش علاقه داره....هر وقت میام شروع کنم به خووندن چه درس، چه کتاب غیره میاد بغلم می شینه هی سرک می کشه به کتابم. آلان هم که می بینید در حال چرت زن هستش بخاطر اینه که کار من تموم شده و درسامونو باهم خووندیم. دیگه نمی کشه بیشتر بخوونه.
از اولش هم می دونستم دانشمندی چیزی می شه .بیخود که همچین اسمی روش نذاشتم که. در انتظار افق های روشنی برای پسرم هستم.


پ.ن : والاع با این نوناشون

وانمود کن


چیزی که فهمیدم این بود که اگر مردم از تو انتظار شجاعت دارند، وانمود کن شجاع هستی، حتی زمانی که ترس تا مغز استخوانت نفوذ کرده بود.



_با کفش های دیگران راه برو_


شعبان!

هر چی تو گل کاشتی، محرم پر پرش کرد!



+ولادت رقیه بنت الحسین رو تبریک می گم اساسی....