آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!
آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!

اصلاحگرانیم

و چون به ایشان گفته شود : در زمین فساد نکنید. گوین جز این نیست که ما اصلاحگرانیم

به هوش باش! که همین ها تبهکارانند ولی نمی فهمند.


بقره/11 و 12

اول روزت را با برنامه پیش برو

از روزمرگی خوشم نمی آید ، اما از اینکه هر روزم بر حسب یه برنامه ی منظمی چیده شده باشد واقعا لذت می برم. از روز هایی که مشغله و کارهای زیادی دارم یا نه اصلا هیچ کاری ندارم اما از قبل هم برنامه ی داشتن همچین روزی را نداشتم بدم می آید. بنظرم هرچقدر هم مفید باید برود توی قسمت زباله دانی روز هایم.

از این رو دربِ اتاق اینجانب پر است از این برگه های چسب دار رنگی رنگی که از شب قبل یه برنامه ی اجمالی کوتاهی توش نوشته شده و سعی میشود که انجام شود. بیش تر هم سعی دارم اول روزم را با یک اتفاقی برنامه بریزم که حتما انجام شود. چون اگر اول روز به برنامه ای که ریختم عمل کنم ناخودآگاه به برنامه های دیگر هم عمل می کنم یا نه اگرم نشد که عمل کنم یک حسی هست که راضیم نگه دارد که زیاد هم بی برنامه امروز را نگذرانده باشم. و آن برنامه طوری باشد که بیشترین و  بهترین انرژی را به من بدهد، آن وقت است که بدترین اتفاق ها نمی تواند به اندازه زیاد و قابل توجهی روی من اثر منفی بذارد.

و بنظرم چی بهتر از ورزش، آن هم در اول صبح. تقریبا یک سال ورزش کردن اول صبح را به صورت مدام صدر برنامه ی هر روزم گذاشتم اما باور کنید چیزی که در پیاده روی آن هم با یک هم قدمِ خوب و مثبت نگر هست، که در خوابیدن نیست.

هرچند که من هنوز تعلق خاطر زیادی به خواب دارم ، اما حاضرم بخاطر این انرژی از خوابم بزنم.

حالا قرار است پیاده روی و بعد هم ورزش یک برنامه ی ثابت روز هایم باشد، اینجوری هر روزم با برنامه شروع می شود. میشود گفت دارم کم کم آدم می شوم. 

وقتی از خودم راضیم، حس می کنم دارم از زمینی که خوردم بلند می شم.

من؟! تنبل؟!نــــــه.خواب رو دوست دارم

قرار گذاشتیم از فردا ساعت هشت صبح نیم ساعت الی یک ساعت بریم پیدا روی بعد بریم سر کار و زندگیمون....من از آلان عزا گرفتم چطوری صبح یه ساعت زودتر بلند بشم.

شلخته ست

گاهی پیدا کردن احساساتم، شبیه پیدا کردن گیره ی سر توی یک کیف شلوغه. میخوایش، دست می کنی تو کیف و  هی می گردی، هی می گردی. اغلب پیداش نمی کنی. پس مجبور میشی جلوی طرف همه ی کیف رو خالی کنی روی زمین، بعد با اضطراب از توی اون همه وسیله پیداش می کنی. بلند میشی که وایسی تا به طرف نشونش بدی، طرف از دیدن این همه بهم ریختگی و اضطرار میزاره میره. و اون گیره رو اصلا نمی بینه.

یه وقت هایی هم نشون دادن احساسات درست و بجا در مقابل دیگران، همینجوریه.شلخته ست.

سخت ترینش، قهره

مامان ها تقی به توقی میخوره ناراحت میشن

برای آدمم سخت ترین تنبیه ها رو در نظر می گیرند.

انتخاب

سخت ترین تصمیمه.

از درد دلم میخواد جیغ بکشم

اما خب.... ! 

من از کی کمترم؟!

برم پیش خدا دادی برارم

من از کی کمترم؟! یاری ندارم


امیر وضعیت سفید وقتی میخوونه

بسم الله

هیچ دلم نمیره اینجا بنویسم.

نا آشناست