آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!
آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!

من با عجله رفتن را از تو یاد گرفتم


گفت بذار چایی بریزم بیارم بخوریم بعد بذار و برو. چرا همیشه برای رفتن انقدر عجله داری؟! به این فکر کردم راست می گوید. چرا برای رفتن این همه عجله دارم؟! این جور وقت ها آدم با خودش زندگی و خاطراتش را مرور می کند تا به جوابش برسد.

چایی را آورد، توی یک فنجان گل سرخی. از همان فنجان ها که من دلم برایشان غش می رود و از دیدنشان به وجد می آیم. یک قلوب از چایی خوردم. یادم آمد که از کجا برای رفتن عجله کردم. از آن وقتی که تو با عجله ترکم کردی و فرصتی ندادی تا کلمه ی خداحافظت رو به حرف "ت" برسانم. از همان وقت یاد گرفتم زودتر ترک کنم، قبل از این که زودتر ترک بشوم. این روی من ماند و من همچنان همه چیز و همه کس را زودتر از موعد ترک می کنم که نکند یک بار دیگر کسی مثل تو ....

چرا همیشه من باید حواسمو جمع کنم؟!

تا به حال کسی را بلاک نکرده بودم. کلا از این حرکت، وحشتناک بدم میاد؛ مخصوصا وقتی دلیلی برای این کار نداشته باشم و شاید تنها دلیلم این باشد که با او نمی سازم. اما یک نفر توی زندگی من همیشه وقتی می دید به توافق به با هم بودن نمی رسیدیم، می رفت و بلاکم می کرد تا دفعه ی بعد که دلش بهش زور شود و بیاید تا باز ببیند می شود با من به توافق رسید یا نه و باز هم که نمی شد... قضیه همان بود.

این بار که آمد بهم خی لی فشار وارد کرد. خودش هم اذیت شد اما فشار وارد شده به من بصورت تصاعدی زیاد می شد. آخرش هم که به نتیجه های قبل رسیدیم، ازم خواست که دیگه همو بلاک نکنیم و باهم هم کاری نداشته باشیم. من از آنجا که کلا بلاک نکرده بودم بهش گفتم من تاحالا این کار را نکردم ، اینو به خودت بگو.

کربلا که رفتم به رسم ادب همیشگیمان خواستم بهش بگویم اینجا هم یادش هستم. کاری که هر بار جای زیارتی می رفتیم برای هم انجام می دادیم. با بلاک شدنم مواجه شدم خی لی اذیت شدم. و باز یاد این افتادم چند روز دیگه میاد سراغم. مطمئن بودم  از این بابت. با خودم مبارزه کردم و بلاکش کردم . نه فقط توی تلگرام، توی همه ی اپلیکیشن های ارتباطی گوشیم بلاکش کردم. و هی به خودم گوش زد می کنم که یه وقت نری آن بلاک کنیا. برای اون هم اینجوری بهتره. تو باید حواستو جمع کنی.



درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد

بگذاری برود! آه....به اصرار خودت


علی صفری