آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!
آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!

اومدم که بخوابم

مامانم می گه داری می می ری؟! قیافه تو بلند شو تو آینه نگاه کن؟!

میگم می رم بخوابم که نفهمم چجوری می می رم.

یه خصلت بو گندو

درونگرا بودن هیچ هم خوب نیست. باعث میشه شما بیشتر عذاب بکشید و خم بشید. اون وقت بعد شیطنت رو ازتون می گیره و هی بیشتر از قبل محتاط و ساکتتون می کنه. هی بشتر از قبل. درون گرا بودن ممکنه یه خصلت باشه اما می شه این خصلت رو بدون اینکه بهش ضرری وارد شده تغییرش داد. میشه با فکر کردن بهش به سمت خوب هلش داد. یعنی هم درون گرا باش هم شیطنت رو بکن. دست از این همه محتاط بودن بکش....اگه ما حس هامون رو بخوریم و یا برای خودمون نگه داریم آخر سر میشیم یه بی احساس. یه انسان سرد که فقط توی خودش میتوونه خوشحال و ناراحت باشه نمی توونه جسور باشه و عشق و محبت و حتا نفرتشو به دیگران ابراز کنه . نمی توونه گرم باشه....این یه فاجعه ست. یه خصلت بو گندوئه.

چقدر از ماها سر این درون گرا بودن محتاط شدیم!؟ محتاط زیادی و بیخودی و الکی؟!

هِلپ


کامنت های این پست تایید نمیشه

اگه اسم سرخ پوستی داشتین چی بود اسمتون؟!


هِلپ

هِلپ

دوستان کی می توونه یک عدد زیارت عاشورا برام بخوونه. 10  تاش مونده.... هر کی می توونه کامنت بده لطفا. اجرش با صاحبان این روز ها.

پ.ن : شرمنده حالم خوب نیست که نتونستم کامنت های پر مهرتون رو جواب بدم و تایید کنم.

کلافه ام که چرا نرفتم...دلتنگی داره خفه ام میکنه. خفههههه....

برادر زاده هام رفتند. حس می کنم یه چیزی رو گم کردم. 



پ.ن : والیبال امشب عاااااااالی بود. دمشون گرم.واقعا دمشون گرم.

اینجا یا بلاگفا مسئله این است؟!


به این فکر می کنم اینجا بمونم و بنویسم یا برگردم بلاگفا. با این که از همان اولِ اولِ اول خودم به همه گفتم که تا بلاگفا درست شد برگردند و بلاگفا رو خالی نگذارند اما با رفتن ارشیو نود و سه و نود و چهارم و هی اذیت کردن هاش برای هر بار رفتن به قسمت مدیریت و نظر باز کردن مونده ام بلاگ اسکای رو ول کنم و برم بلاگفایی که اسمش هم آلان منو ناراحت می کنه؟! از طرفی هم از اولش با بلاگفا شروع کردم.

من از اینکه اتاقم را تقسیم کرده ام ، خوش حالم!


شاید باورتان نشود اما من تقریبا یک هفته است خلوتم، اتاقم را با آن ها تقسیم کرده ام. درست است اولش کلی غر سرتان زدم که من اتاقم را نمی خواهم با هیچ کسی تقسیم کنم حتا برادر زاده های دوقلوی عزیز تر از جانم. اما آلان باید بگویم که به این فکر می کنم که قرار است فردا شب دیگر پیشم نخوابند و توی اتاقم سر و صدا نکنند غمم می گیرد.دیگر این اتاق را دوست ندارم. واقعا دیگر بدون آن ها این اتاق را دوست ندارم. 

تمام سعیم را کردم تا امشب هم مهلت بگیرم که کنارم ، توی اتاقم وول بخورند و بخوابند و هی صدایم کنند عمه، عمه یه فیلم بذار ببینیم دیگه. یا با دقلک بازی های منحصر به فردشون من را بخندانند و وقتی از درد کلافه می شوم همه ی کار هایم را بکنند . یا وقتی خسته ام مشت و مالم بدهند. وقتی هم که بهترم باهام کشتی بگیرند.

غمگینم. چون می دانم فردا شب که بروند دلم می پوسد، هی راه می روم و غر می زنم که چقدر جایشان خالی ست. 

من از این که اتاقم را با آن ها قسمت کردم خی لی خی لی هم خوش حالم و دلم می خواهد این تقسیم بیشتر ادامه پیدا کند. همین!



پیوست به این پست می خواهی در اتاقم بخوابی؟!؟!


کلمات رو جدی گرفتم یا واقعا جدی هستند؟!


علی بهم می گه مگه می شه یه نفر بخاطر نوشته هایی که خودش نوشته و حالا به دلایلی نیست انقدر ناراحت باشه؟! 

می گم خی لی بیشتر از اون چیزی که تو فکرشو کنی.

می گه اگه انقدر ارزشمند هستند چرا توی فایلی نمی نویسی و سیوش نمی کنی!؟ چرا تو دفترت نمی نویسی؟! بهش میگم اگه وبلاگ آدم یهو نره رو هوا، تا مدت ها بعد از زندگی و مردن تو ، نوشته هات هستند. حتا وقتی تو نباشی، حتا اگه کسی نخوونه. وبلاگ شبیهِ یه سرپناهه برای نوشته هایی که آواره اند....آوره اند چون کسی نمی خواد بشنودشون یا اگه بشنودشون کاری جز آه و ناله و هزار جور دری وری دیگه نمیکنه. آوره اند چون جایی ندارند بمونند و بمونند و بمونند. پس اگه وبلاگی سیستمش واقعا اونقدر مطمئن باشه و نپره، جای امن تری برای این کلمات آواره ست.....

می خنده می گه چقدر کلمات و جدی گرفتی.


آواره ی آواره


وقتی دیدم هرچی مینویسم با این که بلاگفا درست شده این وبلاگ (کلیک)رو برام میاره و چیزی ثبت شده نمیزنه . به فکرم رسید برم بزنم روی اسفند نود و دو ببینم چه اتفاقی میفته که من رو با یه کلیک پرررررت کرد توی موقعی که نه حالم خوب بود نه اصلا دلم می خواست دیگه نفسی باشه که بکشم. قالبم یه شکل دیگه، پیوند هام برگشته بود به همون سال. یعنی این وبلاگ (کلیک).

به فکرم زد که من که از ارشیوم به جز اردیبهشت بک آپ دارم. بزنم وبمو حذف کنم یه بار دیگه بسازمش و توش بشینم بدون هیچ خاطره، بدون هیچ دلهره ای توش بنویسم. اما دلبستگیم به خودِ خودِ وبلاگم نذاشت راضی به این کار بشم. پس تا درست شدن کامل بلاگفا همینجام. 


+از همه بدتر وبلاگ دوستام پریده. پریده که پریده....




درضمن اگه راهتون نمیده یا مال اینه که شما توی سال 92 ارشیوی نداشتین ، یا اینکه باید رمزی رو که سال نود و میزدین رو بدین.



پ.ن : حالم خوب نبود کامنتاتونو تایید کنم. ببخشید