ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
امروز یک چیز بدی یاد گرفته ام. در واقع نمی دانم بد است یا نه. یاد گرفته ام با آدم ها شبیه خودشان رفتار کنم. خودت که باشی ، اگر خودِ نسبتا خوبت که باشی یک طناب می اندازند گردنت و هی هی ات می کنند. یا یک پالون می اندازند رویت و سواری می خواهند ازت. تازه در بعضی ها مشاهده شده بار هم سوارت می کنند.
همیشه دلم می خواست خودِ خوبم باشم. از آن رویِ نشُسته ی بد اخلاق و خشنم استفاده نکنم. اما آدم ها نمی ذارند. اینجوری که تو را ببینند امانت نمی دهند و زندگی ات را خراب می کنند.
بعدا نوشت :
پس همین ما ادم هاییم که نمیذاریم یه نفر خودش باشه، اما باز توقع داریم که خودش باش.