آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!
آدامس با طعم کروکودیل

آدامس با طعم کروکودیل

برای کروکودیلی که درونم رشد کرد!

من با عجله رفتن را از تو یاد گرفتم


گفت بذار چایی بریزم بیارم بخوریم بعد بذار و برو. چرا همیشه برای رفتن انقدر عجله داری؟! به این فکر کردم راست می گوید. چرا برای رفتن این همه عجله دارم؟! این جور وقت ها آدم با خودش زندگی و خاطراتش را مرور می کند تا به جوابش برسد.

چایی را آورد، توی یک فنجان گل سرخی. از همان فنجان ها که من دلم برایشان غش می رود و از دیدنشان به وجد می آیم. یک قلوب از چایی خوردم. یادم آمد که از کجا برای رفتن عجله کردم. از آن وقتی که تو با عجله ترکم کردی و فرصتی ندادی تا کلمه ی خداحافظت رو به حرف "ت" برسانم. از همان وقت یاد گرفتم زودتر ترک کنم، قبل از این که زودتر ترک بشوم. این روی من ماند و من همچنان همه چیز و همه کس را زودتر از موعد ترک می کنم که نکند یک بار دیگر کسی مثل تو ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد