ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
اینکه از مشتقات هر چی که به تو مربوط باشد، لجم می گیرد و بطور باور نکردنی بیخود بیخود آن ها را دوست دارم؛ بدم می آید.
از هر چیزی که یک سرش به تو متصل شود و من ناخودآگاه مجبور شوم بطور وحشتناکی دوستش داشته باشم بدم می آید. این باعث می شود هر چقدر هم آن چیز مزخرف و بیخود باشد ، من باز با تمام وجودم دوستش داشته باشم.
دوست داشتن خودت کم است، دوست داشتن هر چیزی که بوی تو را می دهد هم بهش اضافه کردند. از این ناخودآگاه ذهنی که توی اینجور دوست داشتن هاست بدم می آید.
اما دلیل نمی شه به چیزی که ازش بدم می آید، دچارش هم نشوم.
نوشته برام درک کردنی نیست . یعنی برام تعریف شده نیست ! ولی باید جالب باشه :) یا قشنگ ؟
چه خوب پس....
درد آوره و شیرین
خونه نو مبارک عزیزم :))
:)) قربون شوما
دقیقن دقیقن
چ وقتا ک ب خاطر خودِ طرف ی چیز وحشتناکی رو عاشق شدم...
متاسفانه